درسهای صفویه و عقب ماندگی ما
جعفریان، رسول

دولت صفویه شباهت های زیادی با ما دارد. 240 سال دوام آوردن آن دولت، در عین داشتن تجربه تعامل با جهان و نیز نگاهی که به مسائل بین المللی بویژه در دوره شاه عباس داشت، برای ما درس آموز است.

متن زیر را برای سخنرانی در گروه تاریخ دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان در تاریخ 17 اردیبهشت 1392 نوشتم.


بسم الله الرحمن الرحیم

در قرن چهارم، جغرافی‌دانان فراوانی بودند که شرق و غرب عالم اسلامی را به خوبی می‌شناختند و از حدود العالم سخن می گفتند. با این حال، دنیای شناخته شده برای مسلمان، دنیای مشخصی بود و نسبت به بخش های مجهول، هیچ گاه نتوانستند راهی بیابند.
این وضعیت در قرون بعد و حتی تا قرن دهم برای عثمانی هم که کار جغرافیایی مفصلی داشت، ادامه یافت.
برای مثال سپاهی زاده که در اواخر قرن دهم کتاب اوضح المسالک را بر اساس کتابهای جغرافی قدیم و برخی از اطلاعات نو نوشت وقتی به بحر چین ‌رسیده گوید:
«ذکر بحر الصّین‏ أما تفاصیل أحواله و تحدیده فإنه مجهول لنا، و لم نقف فیه على تفصیل محقق، و الذی ثبت‏ فی الکتب أنّ أطراف بلاد الصّین الشّرقیّة الجنوبیّة تتّصل بخط الاستواء....»
ما در باره دریای چین و حدود آن چیزی نمی دانیم.[اوضح المسالک: ص 37]
و در باره بحر هند باز به همین شکل می‌نویسد:
«ذکر البحر الأخضر و هو بحر الهند، أمّا شرقیّه فبحر الصّین، و شمالیه بلاد الهند، و غربیه بلاد الیمن، و أمّا جنوبیه فغیر معلوم لنا. فإنه بحر ممتدّ فی الجنوب‏ حتّى یتجاوز خط الاستواء....»
در باره جنوب بحر هند آگاهی نداریم. [همان، 38].
در واقع مسلمانان زیر خط استواء را نمی‌شناختند.
در باره بحر اوقیانوس که در حاشیه مغرب است و آن سوی شرق آن امریکا قرار دارد، هیچ اطلاعاتی نداشته و اخباری مبهم از کسانی که مقدار زیادی رفته اند و مطالب شگفتی گفته‌اند نقل کرده است. در یک جمله می گوید:
«و هذا البحر لا یعلم أحد قعره‏ و لا یعلم ما خلفه إلا اللّه، و هو غور المحیط و لم یقف أحد من خبره على الصحّة، و لا رکبه أحد ملججا أبدا» [همان 44، 45]

کریستف کلمب هم که در سال 1492 امریکا را کشف کرد و فکر کرد که آنجا هند است اما یک کاشف ایتالیایی با نام امریکو وسپوچی اعلام کرد که اینجا قاره جدیدی است.
سال کشف امریکا معادل 897 هجری است و جالب است که سپاهی زاده که صد سال بعد اوضح المسالک را نوشته هنوز خبری از کشف امریکا نداشته است.

در اینجا پرسشهایی برای ما مطرح است که اگر به آنها پاسخ دهیم می توانیم حدود درک ایرانی را از جهان معاصر تشخیص دهیم: دولت صفوی و مردم یا دست کم نخبگان آن روزگار، آیا جغرافیای «جهان» را می‌شناسند؟ محدوده آباد و شناخته شده آن را تا کجا می‌دانند؟‌
متأسفانه باید گفت ما از دوره صفوی، آثار جغرافی بسیار اندکی داریم و این خلاف انتظار ما برای جنس ایرانی است که گاهی مدعی می شود قومی پویا و جهان پیماست. در حالی که در قرن شانزدهم و هفدهم علم جغرافی پیشرفت محسوسی در میان فرنگی ها کرده بود و با وجود آن که فرنگیها به وفور در اصفهان و ایران رفت و آمد داشتند، اما درست مانند دیگر علوم فرنگی، راهی به میان مردم ایران باز نکرد.

نقد مسیحیت در دوره عباس اول و بعد از آن
شاه عباس ضمن استقبال از حضور مسیحیان در اصفهان که آن را ابزاری برای گسترش مناسبات می‌دید و به رغم علاقه شدید نسبت به آنان، اجازه نمی‌داد اقدام تبلیغی برای مسیحی کردن مسلمانان انجام دهند. با این حال، برخی از علما در این باره نگران بودند و حتی شایع کردند که پادری جُوان چند هزار بچه مسلمان را مسیحی کرده است. شاه می دانست اینها شایعه است و از اصرار برخى از علما، ناراحت شد و گفت: این جماعت از ما چه مى‌خواهند و چه تزویر مى‌گویند. سبب ایشان آن است که در میانه ما و سلاطین پادشاهان فرنگیه دشمنى باشد (اسناد پادریان کارملی، 235). وقتی هم کشف شد که پنج نفر مسلمان مسیحی شده‌اند، آنان را سخت عقوبت داد که شرح آن در اسناد پادریان آمده است.

منبع